صفحات

۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

خاطره ی دوران جنگ (مثلا)

یکی از دوستام برام یه خاطره یا بهتره بگم یکی از سوتی هاشو تعریف کرد. 
خاطره از قول خودش:

داشتم راجع به دومین کنترلر ها صحبت میکردم
و رسیدم به بحث مالتیپل دومین کنترلها و رپلیکیشنا...

یکی پرسید اگه یکی از اینا به طور کامل از کار بیفته مشکلی تو کل شبکه ایجاد نمیشه؟
اختلال ایجاد نمیکنه؟
هی گیر داد
من توضیح دادم
باز پرسید
گفتم ببین
(انگشت شصت هر دو تا دستم رو به سمت عقب گرفتم)
....گفتم این سیستما همشون از پشت با هم 
تا اینجاش رو گفتم موندم چی بگم
یه سکوت مرگبار نزدیک پنج ثانیه
ده ثانیه کلاس رو گرفت
نتونستم واژه ای پیدا کنم که قضیه درست شه
حرف رو ادامه دادم
ارتباط برقرار میکنن....
سرم رو انداختم پایین
ملت ترکیدن
دختر


و من هنوز پخش زمینم از شدت خنده از همونجا دارم بلاگ مینویسم :)))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر