![]() |
| St. Jerome, by Jacopo Da Ponte known as Bassano, 1560 about, 16th Century |
۱۴۰۲ آبان ۱۹, جمعه
Who am I?
۱۴۰۲ خرداد ۱, دوشنبه
Invisible People
There are certain people that will come into the circle of invisible people all the time.
They might not be invisible at first, they might not be invisible to certain people but they eventually feel that they are being discarded, neglected or left careless.
Although this phenomenon happens all the time and it may seem there is no running away from it, but there are definitely some measures that can take you to get out of that circle and become someone you want to be, and appreciate your existence in the world. This will lead to being hopeful, being happy and also set you a worthy goal.
I thought to myself for a long time; How can I be more Happy?
And I came up with an idea which helps both the neglected people and also people in the need of other people's assistance.
I wanted to open a community, which I myself needed a lot and can feel the lack of its existence already in my life, and thought to myself there might be other people who felt like this. other people who wants to help and get help from members of the community.
When you can live sustainable with growing your own food, your own electricity and other needs by yourself without the help of the government and their rulings, why can't you get help from individuals and help them in return as well?
I am not yet familiar with websites or communities which serves this kinds of services to others so I just start writing in here. If someone see and reads this, they can join up. let people know what you can do, tell people what do you want from them? or how They can help you in the way you want.
so for a quick start: I can teach in many areas from gardening, Human Brain, behavioral sciences, human body and how it works. what things to eat. what things to eat and enjoy life. how to be sustainable and how to survive with less or no money at all.
This list has to be update in the future. I am Lazy therefore I don't write all the description to my personality or areas I know what I am talking about.
I hope to see some mature people in here and connect with them.
Godspeed (above the speeding limit)
۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۴, شنبه
'Still life'
۱۳۹۶ شهریور ۸, چهارشنبه
چطور در بیداری رویا ببینیم؟

یونگ: «انسان با تصور اشکال نور به روشنایی نمی رسد، بلکه با شناخت تاریکی به آن دست می یابد هرچند که مورد دوم برای افراد خوشآیند نیست و سمتش نمی روند.»
سلب مسئولیت: اگرچه تکنیکی که در این نوشته میآید به خودی خود خطرآفرین نیست ولی می تواند تاثیرات روحی عمیق و غیرقابل برگشت روی فرد یا اعتقادات و تصوراتش بگذارد.
Sleep Paralysis - فلجخواب
فلجخواب چیست؟ و در آن چه اتفاقاتی می افتد؟
احتمالا اکثر کسانی را که دور و برتان می شناسید و یا حتی خودتان همه از فلجخواب فراری هستید. اتفاقی که گهگاه برای همه ی ما پیش میآید. سراسیمه از خواب میپریم و هرچه تلاش میکنیم فریاد بزنیم یا کسی را صدا کنیم نمیتوانیم. حتی نمی توانیم بدنمان را تکان دهیم. البته این جنبه ی وحشتناک ماجراست و معمولا بعد از یک کابوس بد پیش می آید که میخواهیم از آن خارج شویم و بدنمان به سرعت ذهنمان نمی تواند از خواب بیدار شود و این اتفاق می افتد.
اما در مورد فلجخواب مصنوعی که خودمان آن را اجرا می کنیم قضیه قدری متفاوت است. در فلج خواب در واقع شما بدن تان را به خواب میزنید ولی ذهنتان را بیدار نگه میدارید، بنابراین در بیداری می توانید رویا ببینید و عین واقعیت با آن در آمیزید.
فواید و معایب فلجخوابی چیست؟
معایب:
- می تواند تبدیل به تجربه ای وحشتناک شود به طوری که وحشتناک ترین اتفاق زندگی تان را بصورت زنده و در بیداری تجربه کنید و این اتفاق وقتی می افتد که ناخودآگاه پر تلاطمی دارید، مدت هاست در معرض اتفاقات سهمگین و ناخوشآیند و پر استرس بوده اید.
- ممکن است دیدگاهتان نسبت به زندگی، آدم ها و یا اعتقادات مختلف به کلی تغییر کند.
مزایا:
- می تواند شما را به ناخوداگاهتان نزدیک کند و بتوانید خود را بهتر بشناسید (چیزی شبیه به تجسم خلاق ولی فراتر از آن).
- می تواند باندازه ی یک سفر معنوی (مثل سفر با ماریجوانا یا اسید) جذاب و پر از هیجان باشد و درهای تازه ای به روی ناشناخته ها را برایتان باز کند.
- اگر در این کار ماهر شوید، می توانید با تمام کسانی که روزی آرزو داشته اید اوقات خوشی را بگذرانید. از عشق ناکام گرفته تا فلان هنرپیشه و خواننده و انسان مشهور ملاقات کنید، سکس کنید و یا به گفت و گو بپردازید.
پیش زمینه:
قبل از اینکه به موضوع اصلی و جذاب برسیم می توانید یک سری پیش زمینه هایی را اجرا کنید تا از سلامت این پروسه مطمئن شوید و بتوانید از آن لذت ببرید و تجربه ی خوبی را پشت سر بگذارید.
برای اینکه فلجخواب خوبی داشته باشید برنامه ریزی کنید و از چند روز قبل از تمام تصاویر خشن و دلخراش دوری کنید. تلویزیون تماشا نکنید. الکل ننوشید و زمان بیشتری را در ارتباط با طبیعت سپری کنید.
برای اینکه خواب فرد مورد علاقه تان را هم ببینید، می توانید از تصاویر و عکس های او دیدن کنید، به با او بودن فکر کنید و خلاصه او را به مقدار کافی درون ذهنتان تصور کنید (حواستان باشد اوردوز نکنید.)
به چه روش هایی می توان فلجخواب را اجرا کرد؟
برای انجام این کار متدها و تکنیک های مختلفی ارائه شده است مثل تکنیک بسیار معروف:
Wake-Initiated Sleep Paralysis (WISP) که توسط آقایان Stephen LaBerge and Howard Rheingold ارائه شده است.
روش دیگر Middle-of-the-Night Meditation است.
که من به آنها کاری ندارم و ساده ترین روشی را که آموخته ام و امتحان کرده ام را بازگو می کنم. ولی شما می توانید برای اطلاعات بیشتر و یا عمیق تر شدن در این مساله سراغ تکنیک های مختلف این موضوع بروید و به اکتشاف بپردازید.
چطور فلجخواب را اجرا کنیم؟
و اما به قسمت جالب ماجرا می رسیم. ما برای دستیابی به Lucid Dreaming یا خواب هایی که با واقعیت تفاوتی ندارند و تمایز آنها از خواب عملا غیر ممکن است و یکی از عوارض فلجخواب است باید ابتدا به پشت دراز بکشیم و خودمان را آرام کنیم. ترجیحا وقتی بدنتان خسته است این کار را بکنید البته نه آنقدر خسته که تا چشمتان را بستید به خواب بروید.
وقتی که در وضعیت مقبول قرار گرفتید دیگر تکان نخورید. بعد از چند دقیقه که ساکن بودید، ممکن است احساس خارش کنید یا بخواهید دستتان را تکان دهید و یا از این پهلو به آن پهلو شوید. اینها حقه های ذهن شماست که می خواهد مطمئن شود شما به خواب رفته اید یا نه. وقتی که تکان می خورید مغزتان می گوید: «نخیر هنوز بیداره، میرم چند دقیقه دیگه دوباره چکش میکنم». حواستان باشد که گول حقه های مغز را نخورید و تکان نخورید. هرجایتان که به خارش افتاد، خواستید چشمتان را تکان دهید، یا خواستید پایتان را عقب و جلو کنید جلوی خودتان را بگیرید. در این حالت مغز هرچه فرمان میفرستد که شما را گول بزند و تکان بخورید وقتی گول اش را نخورید میگوید: «خب ایشون خوابیده، کنتورها رو خاموش کنید، زمین رو طی بکشید، به اعضا و اندام های زحمت کش هم خسته نباشید می گم آماده بشید که میخوایم وارد فاز خواب بشیم.»
و در این حالت بدنتون کم کم به خواب میره. چیزی حدود ۱۵-۲۰ دقیقه که از جایتون تکون نخوردید و ۱۰ دقیقه ی دیگر هم که در این وضعیت بمانید موفق خواهید شد که بدنتون رو به فلجخواب برسونید. در این مدت به هرچیزی میتونید فکر کنید حتی میتونین تصور کنین که یه جسمی یه نقطه ای در فاصله ی چند سانتیمتری چشمانتون قرار گرفته و می تونید احساس کنید که یک انرژی فوق العاده وارد بدنتون میشه. این باعث میشه بهتر به این وضعیت برسید. اگر که حدود ۲۰-۳۰ دقیقه از جاتون تکون نخوردید یعنی که موفق شدید و وارد وضعیت فوق العاده میشید. توصیف این وضعیت خیلی عجیبه و شبیه هیچ چیزی نیست که تابحال تجربه کرده اید. من در حدود ۱۵ دقیقه از جایم تکان نخوردم که به این وضعیت رسیدم ولی چندان برایم قوی نبود. حسی فوق العاده داشتم انگار که در رویا شناور بودم و بهمان اندازه ترس در تمام وجودم رخنه کرده بود. انگار در میان تمام شیاطین جهان بودم و در عین حال در یک بهشت بودم. می فهمیدم در اتاقم هستم، راه می رفتم، می توانستم کوچه و خیابان را ببینم، احساس آدم ها را بفهمم ولی از جایم تکان نمیخوردم و می دانستم که از جایم تکان نمیخورم و در عین حال می دانستم که در اتاقم شناورم.
اگر بار اولتان است که این کار را می کنید می توانید از دوستی کمک بگیرید که نزدیک تان بخوابد، وضعیتتان را زیر نظر بگیرد و اگر اوضاع کشمشی شد شما را از خواب بیدار کند. وضعیت کشمشی چیست؟ اینکه بدترین و ترسناک ترین موجود عالم را در این وضعیت جلوی خودتان ببینید و چون دیگر خواب نیستید و خواب نمیبینید انگار در واقعیت با آن موجود روبرو می شوید و عملا راه فراری هم از دست وی نخواهید داشت. ولی همانطور که گفتم در حالت خوب اش هم این گونه می شود که با فرد مورد علاقه تان می توانید ملاقات کنید، او را ببینید، او را لمس کنید یا با وی سکس کنید و ارضا شوید. یا به ملاقات خدا بروید، یا نیچه را ببینید یا با گاندی کشتی بگیرید. که این گونه تصورات نیازمند کمی تمرین است. در مرحله ی اول کنترل اوضاع دست خودتان نیست و همان چیزی که ناخوداگاه برایتان در جیب دارد رو می کند.
این روش تجربی من بود ولی معمولا برای دقیقتر پیش رفتن آزمایش ساعت را برای ۱ یا ۲ ساعت کوک می کنند. می خوابند و ۲ ساعت دیگر بیدار می شوند و به مدت ۳۰ دقیقه خود را بیدار نگه می دارند و دوباره به خواب می روند. وقتی اینکار را می کنید بدن را وادار میکنید که به REM یا خواب «رویایی» برسد. وقتی بدن به این مرحله میرسد به غیر از چشمان که سریع و تند به حرکت در میایند، و به جز ماهیچه های صاف باقی ماهیچه ها قفل می شوند، ضربان قلب به شدت بالا می رود و دانشمندان خواب REM را حتی خواب بشمار نمی آورند و آن را در کنار بیداری قرار می دهند چرا که عملکرد مغز و سوخت و ساز آن هیچ تفاوتی با بیداری ندارد. بعد از اینکه ۲ ساعت خوابیدید و برای ۳۰ دقیقه بیدار ماندید و دوباره به خواب رفتید، مغز وادار میشود که به خواب REM برود و در این وضعیت همانطور که بیدار هستید خواب میبینید.
پ.ن.: اگر این کار را انجام دادید، لطفا تجربیاتتان را پایین همین مطلب ذکر کنید.
۱۳۹۵ شهریور ۹, سهشنبه
چطور از خواب آلودگی جلوگیری کنیم؟
۷. اگر میتونید برای ۱-۲ ساعت بخوابید که چه بهتر حتما اینکار رو بکنید و انرژیتونو بازیابی کنید ولی اگر مثل من نمیتونید، کلا نخوابید و از راههای بالا استفاده کنید.
۱۳۹۴ بهمن ۱۳, سهشنبه
یک کلیشه ی دلچسب
کنار من بخواب٬
مرا در آغوش بگیر٬
پتو را بالاتر بکش٬
گرم تر که شدم٬
شبی در تابستان:
نسیم خنک میوزد
فکر آفتاب فردا ظهر
کلافه ام میکند
تو را میبوسم٬
فردا ظهر میشود؛
ولی کلافه نمیشوم.
یک عصر در بهار:
باران میبارد
زیر پنجره دراز کشیده ایم
قطره های چند تکه شده اش
روی صورت هایمان می افتد
خود را کش و قوس میدهیم.
لحظه کش و قوس میابد٬
لحظه تمام نمیشود.
۱۳۹۴ دی ۱۲, شنبه
قهوه خانه ی اکبر
با اینحال مغازه های هنری سر راهم بود و من هم قصد داشتم که به سفارش دوستم دوباره دست به قلم و رنگ ببرم و نقاشی بکشم پس حالا فرصت خوبی بود که رنگ و مقوا هم بخرم. آنها را خریدم و به سمت خانه رهسپار شدم. قطره های باران مثل شلاق به صورت کوبیده میشد. پرچم بزرگ افراشته شده ی ایران دور میدان هم خیس از باران مثل صدای تازیانه روی سرم صدا میکرد. پشت سرِ هم نفس عمیقی میکشیدم و از بوی تازگی و چمن هایی که گاه گاه به مشامم میرسید حظ میکردم. با اینهمه بعد از یک ربعِ ساعت زیر باران شدید راه رفتن٬ کل هیکل ام را خیس شده بود و از لباس ها و موهای فرفری ام چیک چیک آب میریخت. همینطور که میرفتم قهوه خانه ای دیدم که شیشه هایش را بخار گرفته بود و دور تا دور آن آدم نشسته بود. ازش گذر کردم ولی دلم حسابی میخواست آنجا میبودم و گرم میشدم و چای ای مینوشیدم. حسابی تشنه و خسته شده بودم. بیست قدمی دور شده بودم که دل را به دریا زدم و راهم را به سمت قهوه خانه کج کردم. داخل شدم؛ بوی سیگار و چای و گرمای مطبوعش به صورتم زد و عینکم را بخار گرفت. به سختی چهره ی مشتریان را دیدم که سیبیل به سیبیل آنجا نشسته بودند. اینکه میگویم سیبیل به سیبیل نه لفظ است و نه اغراق! حقیقتا سیبیل به سیبیل مردهای مسن بالای ۴۰-۵۰ سال آنجا نشسته بودند و هرکدام چندین انگشتری در دستانشان به چشم میخورد. هرکدام با اورکت آمریکایی و لباس های رنگ و رو رفته٬ چهره های خسته و سوخته٬ سیگار تیر و بهمنی جلویشان روی میز گذاشته و یک نخ هم میان لبهایشان گرفته نشسته بودند و وقتی که وارد شدم توجهشان به من جلب شد. جوانکی لاغر و عینکی با موهای فر و ته ریش کلومبیایی٬ کاپشن لی مشکی و شلوار جین سورمه ای آنجا چه میخواست. بعد از اینکه ور اندازم کردند دوباره مشغول صحبتشان با یکدیگر شدند. رو کردم به صاحب مغازه٬ گفتم:
