عکس هایی که جمعه ی هفته ی پیش در سفری به خارج از شهر گرفتم.
هوا فوق العاده بود. ابری بود و خنک. بارون می اومد. تگرگ می اومد. همه چیز رویایی بود. درست همونطور که می خواستم!
و مورد علاقه ترین من:
و همه غر میزدن و ناراحت بودن از اینکه هوا بارونی بود! فقط من و دوستم خوشحال بودیم.
گرفتن این عکس ها هم کار دشواری بود. سنگ های صاف کوه توی هوای نمناک در حال ریزش بود٬ روی کوه هم که بودیم بارون باز گرفت و باعث ریزش بیشتر سنگ ها می شد. سنگ ها به خودی خود در حال افتادن بودن و ما هم گیر کرده بودیم نمیتونستیم بیایم پایین و هم نمیشد بالا بمونیم. تگرگ محکم به سر و صورتمون میزد و از طرفی رعد و برق وحشتناکی در حال غریدن بود.
من که در رفتم اومدم پایین ولی دو تا خانمی که همراهم بودن اون بالا گیر کرده بودن و میترسیدن بیان پایین. چون واقعا هیچ جای ثابتی پیدا نمیشد که پاهات رو بهش بند کنی. هرجا پا میذاشتی فرو میریخت.
خیلی خوب بود.
گرفتن این عکس ها هم کار دشواری بود. سنگ های صاف کوه توی هوای نمناک در حال ریزش بود٬ روی کوه هم که بودیم بارون باز گرفت و باعث ریزش بیشتر سنگ ها می شد. سنگ ها به خودی خود در حال افتادن بودن و ما هم گیر کرده بودیم نمیتونستیم بیایم پایین و هم نمیشد بالا بمونیم. تگرگ محکم به سر و صورتمون میزد و از طرفی رعد و برق وحشتناکی در حال غریدن بود.
من که در رفتم اومدم پایین ولی دو تا خانمی که همراهم بودن اون بالا گیر کرده بودن و میترسیدن بیان پایین. چون واقعا هیچ جای ثابتی پیدا نمیشد که پاهات رو بهش بند کنی. هرجا پا میذاشتی فرو میریخت.
خیلی خوب بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر